محل تبلیغات شما



روز میلاد تو، کبوترانه مهمان حرمت می‏شوم، دانه‏ های عشق از صحن و سرایت برمی‏چینم و دور تا دور گنبد طلایی‏ات می‏ گردم و این‏گونه جشن می‏گیرم. پیش از خورشید، گنبد طلایی توست که هر روز طلوع می‏کند. صبح شهر قم مدیون توست؛ مدیون خورشیدی که شب نیز بر فراز شهر آشکار است. روز میلاد تو، کبوترانه مهمان حرمت می‏شوم. جشنی است که همه در آن دعوتند؛ کوچک و بزرگ، پیر و جوان؛ دور تا دور حرم تو چرم می ‏زنند و چرخ می‏زنند و نگاه مهربان و نوازشگر تو، پر و بال دلشان را نوازش
مردی به ازای شرف به تردی ساقه انجیر صخره‎ ای زیر اب صلابت آرام مستتر خشونت در بازوانش به استراحت می‎نشست تا راست بیاست دست‏‎های نوازشش گربه‎ها را پلنگی می‎آموخت با چشمانی صبور و سمور تندیس عمل و امل و چون تندیس، آرام بی‎ادعا چون باران؛ به سادگی آب از ناودان هر دل، جاری. بر برج بیداری، شاهین با پرواز و نگاه کبوتران لبان بسته و بازوان گشاده، در هودج عشقی سرخ از حریر خون گذشت تا ابد خواهی ماند.
از ازل درد به پیمانه‎ی خوبان کردند از ازل درد به پیمانه‎ی خوبان کردند دل عاشق شده را کلبه احزان کردند هر کسی را که به عالم سر حشمت خواهی است لطف کردند و شبی خادم سلطان کردند سفره‌ای وسعت صدق تو گشودند به دهر انبیا را سر احسان تو مه‌مان کردند همه آفاق گرفته است به خود رنگ تو را با وجودی که همه فضل تو کتمان کردند در تو دیدند ملائک صفت خالق را علت این است اگر، سجده به انسان بر سر سفره دونان نکشم منت نان
اتوبان، قم، عوارضی، تهران من سراسیمه میرسم از راه گنبدی و مناره ای و… حرم! السلام علیک روح الله! وارد صحن میشوم آرام تا که عرض ارادتی بکنم هم ببندم دوباره پیمانی تا مبادا که غفلتی بکنم چه شلوغ است دورتان امروز جمعیت هست و شوق مهمانی میپذیری میان این مردم یک جوان با هوای بارانی؟ من گمان میکنم کنار ضریح عطر و طعم حضورتان جاری ست میشود با تو درد دل کنم و تو ببخشی اگر که تکراری ست یا ببخشی اگر که صحبت من مستحبات این زیارت نیست به شهیدان قسم دلم تنگ است به خدا
پیش چشمم تو را سر بریدند دست‌هایم ولی بی‌ رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری قل اعوذ برب الفلق» بود گفتی: آیا کسی یار من نیست؟ قفل، بر دست و دندان من بود لحظه‌ای تب امانم نمی‌داد بی‌ تو آن خیمه زندان من بود کاش می‌شد که من هم بیایم در سپاهت علمدار باشم کاش تقدیرم از من نمی‌خواست تا که در خیمه بیمار باشم ماندم و در غروبی نفسگیر روی آن نیزه دیدم سرت را ماندم و از زمین جمع کردم پاره‌های تن اکبرت را ماندم و تا ابد داد از کف طاقت و تاب بعد از ابالفضل ماندم و
ای شمس والای وِلا، موسی بن جعفر علیه السلام ای مرکز مهر خدا، موسی بن جعفر علیه السلام بر پای مقدم های گل بارانت ای یار هر عاشقی گردد فدا، موسی بن جعفر علیه السلام ای صد چو حاتم سائل یک گوشه چشمت لطفی نما بر این گدا، موسی بن جعفر علیه السلام در این شب فرخنده، ای مولود عاشق عیدی بده بر دست ما ، موسی بن جعفر علیه السلام امشب فقط نام تو را بر لب سراییم تا در تن ما مانده نا، موسی بن جعفر علیه السلام در بوستان مهر ایزد ای شقایق هر غنچه ای دارد نوا، موسی بن جعفر
سلام بر نور، بر روشنایی، بر دهمین خورشید! سلام بر تابناک ترین ودیعه الهی در زمین، بر مجد و شرافت، بر پاکی و عزت! سلام بر او که یادگار فضیلت و پارسایی، سخاوت و پاکیزگی بود! نخل های هدایت از برکت دستانش ثمربخش بود و سحر از دیدن قامت زیبایش تبسم بر لب داشت. دست های حاجتمندان، بی آنکه سرشار باشند، از درگاهش دور نمیشد و همگان در برابر شکوهش فروتن بودند. باران رحمت آگاهی را بر سر و قلب مردمان جاری می کرد و مؤمنان از پیشگاه همتش نیرو میگرفتند.
دلی شکسته وچشمی زگریه، تردارم گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم اگرچه ماه محرم خزان شدم اما همیشه چند دهه روضه در صفر دارم همه زمرگ پدر ارث می برند و من بساط گریه ام ارثی ست کز پدر دارم هشام! زخم دلم که برای حالا نیست من از غروب دهم زخم بر جگر دارم زمانه دست زقلب شکسته ام بردار من از بریدن رأسش خودم خبر دارم به یاد ساقی لب تشنه امام شهید میان قاب دلم عکسی از قمر دارم اگرچه قصه من مال سالها پیش است همیشه یک سر برنیزه در نظر دارم غروب کربلا زخمهای سختی داشت ولی ز

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها